مسعود رضایی بیاره
باران و ترانه
برگ از تن بوستان فـرو ریخت ، بیا
بــاران و تــرانه در هـم آمیخت ، بیا
آویــزهی سرخ و زرد و زریــن پائیز
بر گردن و دست شاخه آویخت ، بیا