مسعود رضایی بیاره

دریای خیال

در خرمن عمر حاصلی نیست کـه نیست

انــدوه زمــانه در دلـــی نیست که نیست

جـز بــر لب دریـــای خیــالت ای دوست

در این شب تیره ساحلی نیست که نیست